رستگاری عجیب بوکر دویت
“دختره را برای ما بیار، و بدهی ات را صاف کن” این تمام ماجراست، که جزئیات آن یک ذره لعنتی هم تغییر نکرد.
Columbia شهری بزرگ و ناشناخته بر فراز آسمان هاست- شهری سراسر زیبایی و موسیقی و شادی که مردمان از ساحل های مصنوعی آن خسته شدند- که بوکر دِویت (Booker DeWitt ) کاراگاه شخصی و شخصیت اصلی داستان به واسطه آخرین ماموریتی که قبول می کند، سر از آنجا در می آورد. بوکر که قرضی را به کسی بدهکار بوده باید دختری را پیدا بکند و به شخصی برساند. الیزابت (Elizabeth) دختری که باید آن را پیدا کنید، برای تمام عمر خود در برجی زندانی شده است و تنها دارایی آن وقت، کتاب و قدرت عجیب آن به نام tears می باشد. بوکر نیز که قبلا یکی از بهترین های ارتش ایالات متحده بوده، از تمام عمر شیر آوردن خسته شده، و الیزابت و پدرش، کامستاک (Zachary Comstock )، رهبر شهر کلومبیا را بهانه ای برای تغییر زندگی خود یا ادا کردن بدهی اش می بیند و امیدوارست، سکه ای که اینبار پرتاب کرده، خط بیفتد.
شیر؛ یا خط؟
شهر آرام و در ظاهر زیبای کلمبیا مدت هاست انتظار شخصی با لقب “false shepherd” را می کشد و طبق پیشگویی ها این شخص آینده کلمبیا و رهبر آن را تهدید می کند. همین کافیست تا بوکر- که یک عمر با بدشانسی های خود زندگی می کند- در مخمصه ای بزرگ بیفتد و طولی نمی کشد که به عنوان “false shepherd” تحت تعقیب قرار می گیرد.
داستان این بازی با جذابیت های کلیشه ای نجات شاهدخت حبص شده در قصر خود (که شاید من هم مانند کن لوین نمی دانم با او چکار کنم!) شروع می شود و در ادامه به یکی از بهترین، پیچیده ترین و جذاب ترین داستان های نوشته شده، تبدیل می شود.
شاید بگویید اغراق است ولی اگر داستان تکراری نجات شاهدخت درست رو به روی چشمانتان به مسائل انسانی، اجتماعی و سیاسی در سطح وسیع بگذرد، گلدان شما هم خواهد افتاد!
این ویژگی داستان که راه شماره های پیشین را ادامه می دهد، از مسئله “همه چیز انطوری هست دیده می شود” شروع می شود، در خط اصلی داستان به بردگی، نژاد پرستی، دروغ و رویای آمریکایی ، نسل کشی و انقلاب- که شرط می بندم از Fable III هم الهام گرفته شده- می پردازد و در آخر به ” هیچ چیز انطوری نیست که دیده می شود” ختم می شود. همچین با توجه به تاثیرات Tears با تغییر زمان حال به آینده یا گذشته، حوادث شوکه کننده ای انتظار بازیباز را می کشد.
انتخاب های بازی تاثیرات کمی در ادامه روند داستان دارند و در حد انتخاب بین زنده گذاشتن شخصی و یا انتخاب گردنبند برای الیزابت می باشد که البته اتفاقات جالبی و تلخی هم رقم می زند ولی در کل بر روی تک پایان معرکه آخر بازی تاثیر نمی گذارد.
ماموریت های فرعی بازی هم شامل گشت گذار در محیط بازی و باز کردن گاوصندوق ها، پیدا کردن ابزار برای معنی نوشته روی دیوارها و چنین چیزایی است که با پیدا کردن نوارهای صوتی حین انجام ماموریت ها به خط اصلی داستان ربط داده شده است.
انتظار قهرمان انقلابی شهر شدن را در عرض چند ثانیه داشته باشید!
پشت هر داستان عالی همواره گیم پلی موفق وجود داد. این جمله به خوبی به بازی Bioshock Infinite می چسبد. در گیم پلی، این بازی حس دلهوره عناوین قبل را با سرعت بالا و جست و خیز زیاد درهنگام درگیری را عوض کرده و همچنان که لقب ” بالاترین امتیاز داده شده به یک بازی شوتر اول شخص” را به دوش می کشد با انتخاب دکمه Z برای هدف گیری و همراه داشتن دو اسلحه همزمان در طول بازی، به بازیباز می فهماند که هرچند سرعت و اکشن این بازی بالاست ولی نباید توقع سام خشن یا دوک ناکم را از آن داشته باشیم. مینی گیم ها به کل از بازی حذف شده اند و درعوض حمل تعداد کمتر اسلحه نسبت به گذشته، تنوع بیشتری در آنها وجود دارد و بجزsniper rifle، از هر نوع اسلحه دو جور وجود داد اما متاستفانه مشکل قدیمی این سری همچنان وجود داد و آن هم این است که با توجه به سیستم آپگرید اسلحه ها ( که با جمع کردن پول از محیط اطراف حاصل می شود) بعضی سلاح ها بسیار پر کاربرد و بعضی ها بی مصرف می شود. به این صورت که امکان ندارد شما شات گان آپگرید شده خود را با اسلحه ای دیگر عوض کنید. قدرت های ماورایی شخصیت اصلی هم همچنان در بازی وجود دارد و می توان از آنها هم زمان با شلیک کردن استفاده کرد. قدرت های جدیدی مانند حجوم بردن به دشمنان (Charge ) و هول دادن و کشیدن (به یاد بازی Bulletstorm ) دشمنان به وسیله آب در کنار قدرت های قدیمی مانند الکتریسیته و گلوله آتش وجود دارند با این تفاوت که اینبار می توانید با نگه داشتن دکمه مورد نظر، تله های متفاوتی سر راه دشمنان بگذارید. در کنار تمام این قدرت ها ( Vigor) که مختص بوکر می شود، قدرت Tears، به الیزابت و بازیباز اجازه می دهد که متناسب با وضعیت درگیری، اشیاء و وسایلی را به صورت مجازی در بازی ظاهر کند. مثلا اگر سلامتی کمی دارید، کمک های اولیه ظاهر کنید، یا برای اسلحه خود مهمات پیدا کنید، در موقعیت های مختلف Turret دفاعی قرار دهید و… که این ویژگی و وسیله Sky-Hook واستفاده آن بر روی Sky line- که محیط ها را به هم متصل می کند و وسیله ای برای حمل و نقل می باشد- از جذابیت های جدید گیم پلی می باشد و میتوان گفت دلیل سرعت و شلوغ کاری ها در مبارزات همین Sky line است. اما…
اما مشکل اصلی گیم پلی بازی، نبود بالانس مناسبت در ابتدای بازی می باشد؛ چرا که با وجود این همه قدرت و اسلحه های مختلف و قوی، دشمنان عملا حرفی برای گفتن ندارند و به گونه ای دست گرمی برای نیمه پایانی بازی محصوب می شود. این اتفاق جذابیت های ناشی از چالش را در ابتدای بازی کم رنگ می کند ولی همان طور که گفته شد در ادامه بازی اوج گرفته و سختی و چالش بازی به حد طبیعی و جذاب خود می رسند و آنجاست که دشمنانی مانند Handyman قدرت مینی- باس گونه خود را پیدا می کنند و با توجه به تنوع خوب دشمنان که هر کدام استراتژی خاص خود را می طلبند، شوتر این بازی را شیرین می کنند.
بایوشاک، تا به حال سه بار قدرت های موتور آنریل را محک زده است. نتیجه دو آزمون قبل را که دیده اید اما در شماره سوم، بهترین و کامل ترین استفاده را از این موتور کرده است. برای نشان دادن عظمت کار کافیست که یادآوری کنم، unreal engine یکی بد ترین موتورها در زمینه فیلترهای رنگیست و bioshock infinite یکی از بهترین بازی های تاریخ در زمینه رنگ آمیزی و فیلترهای مختلف رنگی می باشد. فیزیک و نحوه تعامل با محیط هم مانند عناوین قبل است و نکته جدید آن پریدن و استفاده از قلاب است. در مدل سازی شهر کلومبیا سعی شده که محیط ها تلفیقی از سبک گوتیک و آمریکای سال ۱۹۱۲ باشد، پس برای اولین بار می توانید در حالی که به مجسمه های عظیم الجثه دور دست- که با نور پردازی بی نقص، چشم نواز تر هم شده اند- نگاهی بیندازید، به موسیقی جاز پخش شده در کوچه ها و مغازه ها گوش کنید. با وجود این همه، دیگر لازم نیست منتظر لود شدن بافت ها و جزئیات این بازی باشید و زمانی که صرف بارگذاری خواهد شد اندک است.
نورپردازی بی نظیر و استفاده از رنگ های مختلف در این بازی، ویژگی خاص آن می باشد
گرافیک بازی در زمینه هوش مصنوعی شاهکار کرده است! این را می توان با نگاه کردن به الیزابت فهمید. الیزابت که اکثر مسیر همراه شماست، برعکس تمامی همراهان بازی های ساخته شده، فقط برای دنبال کردن شما ساخته نشده است. ممکن است از شما جدا شود و به دیدن مجسمه ها یا مغازه ها برود، با دیدن پوسترها واکنش نشان دهد، سکه ها یا کمک های اولیه را پیدا می کند، با بوکر قهر کند و حتی می تواند مسیر در پیش گرفته شما را حدس بزند و جلو تر از شما به راه ادامه دهد که این ویژگی آخر، در محیط های وسیط بازی ستودنی است و اندک دل زدگی ناشی از ظاهر شدن ناگهانی بر سر راهتان و یا مکس چند ثانیه دشمنان به علت تشخیص ندادن شما پس از ورود به محیط را از بین می برد.
مسئله دیگر، صدا و موسیقی ست که قبل از تمام زیبایی های داستانی، گیم پلی و گرافیکی به سراغ شما می آید. با اولین قطعه شنیده شده در منوی بازی می توانید حدس بزنید که با چه کیفیتی در زمینه موزیک سر و کار دارید و اسم Garry schyman به عنوان آهنگ ساز نیز تضمین این فکر شماست. قطعات بازی بیشتر با استفاده از ویالون نواخته شده است و شما را کمابیش یاد اولین بایوشاک می اندازد. انتخاب صداپیشگان بین نقص است وصدایTroy Baker در نقش بوکر، این شخصیت را متفاوت تر و دوست داشتی تر از بیشتر شخصیت های آرام بازی های رایانه ای می کند وهمچنین طرفداران خود را هم پس از مدت ها سر ذوق می آورد. نکته دیگر درباره صداگذاری، تیپ گویی های متفاوت شخصیت هاست، که به پرداخت شخصیت ها کمک زیادی می کند و درست مانند شخصیتشان کامستاک را یک رهبر، الیزابت را دوست داشتی وخانم و آقای لوتس را نیز متفاوت و خنده دار جلوه می دهند واین بازی را که همچنان در بخش زیر نویس مشکل دارد (!) لذت بخش می کند.
BioShock Infinite انقدر بازی خوبی است که شاید برای همیشه در ذهن شما جا خوش کند و همیشه یادی از اتفاقات غیر باور و رستگاری بوکر دوویت بکنید. انقدر خوب که شاید مثل من هرگز نخواهید به نقاط ضعف بسیار اندک آن فکر کنید. با موسیقی جاز در بازی فرو بروید و همچنان که در آسمان بیشتر و بیشتر غرق می شوید، بدانید که همش همین و همین و همین است.
این بایوشاک فقط یک بازی نیست. بایوشاک نقال همان گذشته ای است که از آن فرار می کنیم، حالی است که در آن تلاش می کنیم وآینده ای است که به آن امیدواریم. هیچ علت دوست ندارم به آن نمره کامل ندهم!
۱۰/۱۰
ورژن تست: PC
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
نقدبرسی